هر که در درياى بى پايان فتاد
همچو ما در بحر بى پايان فتاد
عشق جانان آتشى خوش برفروخت
شعله اى در جان مشتاقان فتاد
رند مستى سر به پاى خم نهاد
غلغلى در مجلس رندان فتاد
آنکه جان بفروخت درد دل خريد
نيک سودا کرد و خوش ارزان فتاد
يار ما را کار با اغيار نيست
کار او اى يار با ياران فتاد
از سر کويش کسى کو دور شد
بى سروپا سخت سرگردان فتاد
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
خوش بود جانى که با جانان فتاد