چون من به ولاى تو رسيدم به ولايت
تاجان بودم روى نه پيچم ز ولايت
اى يار بلاى تو مرا راحت جان است
جان را چه کنم گر نبود ذوق بلايت
عمرى است که تا منتظر دولت وصليم
با من نظرى کن ز سر لطف و عنايت
سرى است مرا با تو که با کس نتوان گفت
رازى است که باکس نتوان گفت هوايت
اى عقل برو از بر من هرزه چه گوئى
ترک مى وساقى نکنم من به حکايت
عشق است مرا محرم و عشقى به کمال است
درد است مرا همدم و دردى است به غايت
در کوى خرابات مغان مست و خرابيم
همصحبت من سيد رندان ولايت