شماره ٤٤٦: سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت
جانم فداى او که تمام جهان گرفت
اين عشق آتشى است که جان مرا بسوخت
داغى به دل نهاد ودلم زان نشان گرفت
گفتم که دامنش بکف آرم زهى خيال
بى دست عشق، دامن او چون توان گرفت
نقش خيال غير اگر ديده ام به خواب
شکرانه اي، تمام دلم را به جان گرفت
پيران روزگار چو مى نوش مى کنند
با محتسب بگو که مکن بر جوان گرفت
مجنون اگر حکايت ليلى کند رواست
ديوانه است و نيست به ديوانگان گرفت
سيد چو ديد بنده که هستم غلام او
بگشود آن کنار و مرا درميان گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید