شماره ٤٣١: نعمت الله جان به جانان داد و رفت

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در ميخانه مست افتاد و رفت
آفتابى از قمر بسته نقاب
آن نقاب از روى خود بگشاد و رفت
بود استادى و شاگردش بسى
کرد شاگردان همه استاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سربه پاى خم مى بنهاد ورفت
او خليفه بود در بغداد تن
رخت را بربست از بغداد و رفت
عارفانه در جهان صد سال بود
نه چو غافل داد جان بر باد و رفت
سيد ما بود ظاهر شد نهان
بندگان راجمله کرد آزادو رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید