شماره ٣٠٢: ما را وجود نيست وگر هست جود اوست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ما را وجود نيست وگر هست جود اوست
بود وجود ما به حقيقت وجود اوست
بى نور بود او نبود بود هيچ بود
بودى که هست پرتوى از نور بود اوست
بشنو به ذوق گفته مستان بزم عشق
کاين قول عاشقانه ز گفت و شنود اوست
عود دلم در آتش عشقش روان بسوخت
بوى خوشى که مى شنوى بوى عود اوست
گر رند دردمند خورد درد گو منال
کان شربتى نکو است زيان نيست سود اوست
مستيم ولا ابالى و بر دست جام مى
در بزم هرچه هست ز انعام جود اوست
اين قول سيد است که نامش چو بشنوى
واجب شود به تو سخنى کان درود اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید