شماره ٢٩٨: گفتم که اين جانان کى است جان گفت جانان من است

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گفتم که اين جانان کى است جان گفت جانان من است
عشقش همى جستم به جان دل گفت در جان من است
هرجا که مه روئى بود آنى از او دارد ولى
آنى که او دارد همه ميدان که آن آن من است
در کنج ويران دلم گنجى است پنهان عشق او
گنجى اگر بايد ترا در کنج ويران من است
ميخانه خوش آراسته رندى خوشى نوخاسته
ساقى سرمست خوشى امروز مهمان من است
از مجلس اهل دلان خواهى که تايابى نشان
آن مجمع جمع چنان زلف پريشان من است
زنار کفر زلف ما، رو در ميان بندش بيا
آنگه به صدق دل بگو کاين کفر ايمان من است
سيد مرا بنواخته سردار رندان ساخته
هرجا که يابى حاکمى محکوم فرمان من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید