شماره ٢١٧: چشم مستش ترک عيارى خوش است

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چشم مستش ترک عيارى خوش است
زلف او هندوى طرارى خوش است
جان فداى عشق جانان کن روان
گر ترا ميلى به دل دارى خوش است
بر سر دار فنا بنشين خوشى
زانکه آنجا جاى سردارى خوش است
دلبر ار صد جان به يک جو مى خرد
زود بفروشش که بازارى خوش است
کار بيکارى است کار عاشقان
کار ما مى کن که اين کارى خوش است
سينه ما مخزن اسرار اوست
آن بدست آور که اسرارى خوش است
مجلس عشق است و ما مست و خراب
خوش خراباتى و خمارى خوش است
گر گرانبارى منال از بار يار
بار يار ار مى برى بارى خوش است
بنده سيد شديم از جان و دل
اين سخن صدق است و اقرارى خوش است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید