دل به دنيا مده که آن هيچ است
آن جهان جو که اين جهان هيچ است
هرکه را علم هست و مالش نيست
قدراو نزد خواجگان هيچ است
چه کنى مفردات اى مولا
غير مفرد در اين ميان هيچ است
اى که گوئى نشان او جويم
بى نشان است او، نشان هيچ است
لطف معنى طلب تو از صورت
بى معانى همه بيان هيچ است
در پى زن مرو که چون دنيا
شيوه وشکل اين وآن هيچ است
ذوق نقش خيال چندان نيست
لذت و هم عاقلان هيچ است
منصب زهد نزد ما سهل است
عشرت و عيش فاسقان هيچ است
به جز از بندگى سيد ما
نزد رندان و عاشقان هيچ است