شماره ١٨٥: سرير سلطنت عشق بر سر دار است

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
سرير سلطنت عشق بر سر دار است
از اين سبب سراين دار جاى سردار است
بجان جمله رندان مست کاين سرما
مدام در هوس دست بوس خمار است
بيا که سينه ما مخزنى است پر اسرار
اگر چنانکه ترا ميل علم اسرار است
سخن مگوى ز دستار و بگذر از سر آن
هزار سر به يکى جو چه جاى دستار است
برفت مرغ دل ما نيامدش خبرى
مگر به دام سر زلف او گرفتار است
به نور ديده او ديده چشم ما روشن
ببين به نور جمالش که نور آن يار است
حباب اگرچه صد است ور هزار جمله يکيست
به عين ما نظرى کن ببين که انهار است
مکن به چشم حقارت نظر به مخلوقى
که جمله فعل حکيمست و نيک در کار است
چو عارفان برو و شکر نعمت الله گو
مباش منکر سيد چه جاى انکار است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید