شماره ١٢٧: آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت
بوى خوشم را چو يافت دير نه زودم بسوخت
شمع معنبر نهاد مجلس جان برفروخت
در دل مجمر مرا زود چو عودم بسوخت
تا نزنم دم دگر از خود و از معرفت
عارف و معروف من غيب و شهودم بسوخت
يک نفسى جام مى همدم ما بود دوش
از دم دلسوز ما سوخته بودم بسوخت
آتش سوداى او گرد دکانم گرفت
جمله قماشى که بود مايه و سودم بسوخت
ملک فنا و بقا جمله برانداختم
چند از اين و از آن بود و نبودم بسوخت
سوخته اى همچو من در همه عالم مجوى
کز نفس سيدم جمله وجودم بسوخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید