شماره ٦١: ساقى به کرم نواخت ما را
غزلستان ::
شاه نعمتالله ولی ::
غزليات - بخش اول
ساقى به کرم نواخت ما را
خمخانه بريخت بر سر ما
ما جام پرآب چون حبابيم
درياست ز ما و ما ز دريا
عشق است که هيچ جا ندارد
هرجا مى جو تو جاى بيجا
در ديده مست ما توان ديد
آن نور، ولى به چشم بينا
آينه از او وجود دارد
اونيز به آينه هويدا
با شمع جمال او که باشد
پروانه عقل بى سر و پا
رنديم و حريف نعمت الله
هرگز نکنيم توبه حاشا
نظرات نوشته شده