شماره ٦٠: دردمندانيم و مانده بى دوا

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دردمندانيم و مانده بى دوا
همدم و همدرد ما هم درد ما
غرقه درياى بى پايان شديم
غير ما ديگر نباشد آشنا
آبرو جوئى بيا از ما بجو
تا بيابى آب روى ما ز ما
رو فنا شو تا بقا يابى ز عشق
بينوا شو تا از او يابى نوا
بر در ميخانه مست افتاده ايم
بى حجاب و فارغ از هر دو سرا
از وجود و از عدم آسوده ايم
باز رسته از فنا و از بقا
رند سرمستيم در کوى مغان
نعمت الله گر همى جوئى بيا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید