شماره ٥٣: روشن است از نور رويش ديده بيناى ما

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
روشن است از نور رويش ديده بيناى ما
خلوت ميخانه عشق است دايم جاى ما
آفتابى در ازل خوش سايه اى بر ما فکند
تا ابد روشن بود اين روى مه سيماى ما
ذوق ما دارى بيا با ما در اين دريا درآ
تا به عين ما نصيبى يابى از درياى ما
در سرما عشق زلفش ديگ سودا مى پزد
بس سرى در سر رودگر اين بود سوداى ما
از لطيفى آن يکى با هر يکى يکتا شده
جان فداى لطف آن يکتاى بى همتاى ما
بلبل مستيم و در گلشن نوائى مى زنيم
رونقى ديگر گرفت اين گلشن از غوغاى ما
مجلس عشق است ورندان مست و سيد در حضور
روضه رضوان بود اين جنت المأواى ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید