مرا گفت بارى که اى يار ما
اگر يار مائى بکش بار ما
برو مايه و سود و دکان بمان
گرت هست سوداى بازار ما
بيا قول مستانه ما شنو
بخوان از سر ذوق گفتار ما
نداريم ما کار با کار کس
ندارد کسى کار با کار ما
چه بندى تو نقش خيالى به خواب
نظر کن در اين چشم بيدار ما
اگر رند مست و حريف خوشى
بيابى مرادى ز خمار ما
سزاوار ما نيست هر بنده اى
بود سيد ما سزاوار ما