شماره ٧٦٨: به تيغ از سر بى مغز آرزو نرود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به تيغ از سر بى مغز آرزو نرود
که بوى باده به يک شستن از کدو نرود
به پير ميکده هر کس ارادتى دارد
به آستان خرابات بى وضو نرود
ز پنبه سر مينا به حلقم آب چکان
که بى شراب مرا آب در گلو نرود
هميشه منفعل از خوى خودبود بدخو
که زردى آتش سوزنده را زرو نرود
سراب تشنه لبان را کند بيابان مرگ
خوشا دلى که به دنبال آرزو نرود
به جوى خويشتن اين آب برنمى گردد
بهوش باش که چهره آبرو نرود
ز وصل کم نشود خارخار درد طلب
که در محيط روانى ز آب جو نرود
کشيده دار ز سوداييان عشق زبان
به شانه پيچ وخم از زلف مشکبو نرود
منم که قسمتم از تيغ يار خميازه است
و گرنه تشنه کسى از کنار جو نرود
نشاط فرش بود در حريم تنگدلان
ز هيچ غنچه نشکفته رنگ وبو نرود
ز سفلگان کهنسال چشم جود مدار
که چون سفال شود کهنه آب ازو نرود
نمى شوند خسيسان به مال زاهل کرم
به باده کوتهى دست از سبو نرود
چه شد که گرم سخن ساخته است عشق مرا
شکر ز خاطر طوطى به گفتگو نرود
شکر به شير گراز مهر دايه آميزد
بهانه از دل طفل بهانه جو نرود
چو موج صائب اگر پربرآورد غواص
نمى رسدبه گهر تا به خود فرو نرود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید