شماره ٧٢٦: دلى که آتش روى تواش کباب کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دلى که آتش روى تواش کباب کند
ز اشک شادى خودمستى شراب کند
فغان که باده مردافکنى نمى يابم
که چشم شوخ تو بيرحم را به خواب کند
تو چون در آيينه بينى عجب تماشايى است
که آفتاب تماشاى آفتاب کند
سزاى مرهم کافور سرد مهران است
جراحتى که شکايت ز مشک ناب کند
به حرف تلخ مرا مشفقى که توبه دهد
علاج بيخودى بلبل از گلاب کند
نظر ز تازه خطان دوختن به آن ماند
که در بهار کسى توبه از شراب کند
از آن دو زلف توزانوى خويش ته کرده است
که پيش موى ميان مشق پيچ وتاب کند
ز گرد رهزن صد کاروان هوش شود
دلى که گردش چشم تواش خراب کند
سراغ قبله کند در حرم سبک عقلى
که جاى بوسه ز روى تو انتخاب کند
حديث توبه رها کن که غفلت صائب
ازان گذشته که انديشه صواب کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید