شماره ٧١١: به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند
هزار عقد گهر با لب خموش برند
به حرف وصوت مکن وقت خود غبارآلود
که فيض آينه از طوطى خموش برند
بر آن گروه حلال است سير اين گلشن
که همچو غنچه زبان آورند وگوش برند
چنان ربوده اطوار بيخودان شده ام
که من ز هوش روم هر که را ز هوش برند
غبار صدفدلان است کيمياى وجود
ز باده فيض حريفان دردنوش برند
ز پاى خم نرود پاى من به سير بهشت
مگر به عرصه محشر مرا به دوش برند
چه مهر برلب درياتوان زد از گرداب
به داغ از سرديوانگان چه جوش برند
يکى هزار شود هوش من ز باده ناب
مگر به جلوه ساقى مرا ز هوش برند
به بزم غير دل خويش مى خورد عاشق
چو بلبلى که به دکان گلفروش برند
چنين که حسن تو بيخود شد از نظاره خود
مگر ز خانه آيينه اش به دوش برند
کجاست مطرب آتش ترانه اى صائب
که زاهدان همه انگشتها به گوش برند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید