شماره ٧٠٢: چه ديده است در آن آتشين عذار سپند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چه ديده است در آن آتشين عذار سپند
که بى ملاحظه جان را کند نثار سپند
ستاره سوختگان ايمنند از دوزخ
نسوخته است به هيچ آتشى دوبار سپند
ز حيرت تو شرر پاى در حنا دارد
به مجلس تو چه شوخى برد به کار سپند
ز بيم ديده بد تا به حشر مى رويد
شهيد عشق ترا از سر مزار سپند
ز بيقرارى عاشق چه کار مى آيد
به محفلى که بود پاى در نگار سپند
ز قرب شعله فغان مى کند چه خواهد کرد
اگر به سوخته جانى شود دچار سپند
گره ز هستى موهوم خويش تا نگشود
ز وصل شعله نگرديد کاکمار سپند
مرا اميد سلامت ز آتشين رويى است
که مى برد ز سويداى دل به کار سپند
که برفروخت رخ ازمى که مى شکست امشب
کلاه گوشه به گردون ستاره وار سپند
نمى رسد به عيار دل رميده ما
اگر چه هست به بيطاقتى سوار سپند
فداى عشق شو اى دل تا گذشت از سر
ز شعله يافت پر وبال زرنگار سپند
به ناله اى دل خود را ز درد خالى کرد
ميان سوختگان شد سبک عيار سپند
کشيد پرده ز اسرار عشق ناله ما
فکند بخيه آتش به روى کار سپند
نشست و خاست به عاشق که مى دهد تعليم
اگر نباشد در بزم آن نگار سپند
چه جاى ناله گستاخ ما بود صائب
به محفلى که خموشى کند شعار سپند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید