شماره ٦٩٨: سبکروان به زمينى که پاگذاشته اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
سبکروان به زمينى که پاگذاشته اند
بناى خانه بدوشى بجا گذاشته اند
کمند جاذبه مقصدست مردان را
ز دست خويش عنانى که وا گذاشته اند
خسيس تر ز جهان آن خسيس طبعانند
که دل به عشوه اين بيوفا گذاشته اند
عجب که روز جزا سر برآورند از خاک
کسان که خانه دل بى صفا گذاشته اند
خوش آن گروه که چون موج دامن خود را
به دست آب روان قضا گذاشته اند
عجب که اهل دل از دل به مدعا نرسند
که رو به کعبه حاجت رواگذاشته اند
چه فارغند ز رد وقبول مردانى
که پاى خود به مقام رضا گذاشته اند
عنان سير تو چون موج در کف درياست
گمان مبر که ترا با تو وا گذاشته اند
چو نى بجو نفس گرم ازان سبکروحان
که برگ را ز براى نوا گذاشته اند
مباش در پى مطلب که مطلب دو جهان
به دامن دل بى مدعا گذاشته اند
معاشران که ز هم نقد وقت مى دزدند
چه نعمتى است که ما را به ما گذاشته اند
ربوده است دل بدگمان قرار ترا
وگرنه قسمت هرکس جدا گذاشته اند
فغان که در ره سيل سبک عنان حيات
ز خواب بند گرانم به پاگذاشته اند
مگر فلاخن توفيق دست من گيرد
که همچو سنگ نشانم بجاگذاشته اند
ميار دست فضولى ز آستين بيرون
که شمع وشيشه وساغربجاگذاشته اند
چه شد که هيچ ندارى کم است اين نعمت
که آستان ترا بى گدا گذاشته اند
مباش محو اثرهاى خود تماشا کن
که پيشتر ز تو مردان چهاگذاشته اند
دعاى صدرنشينان نمى رسد صائب
به محفلى که ترا بى دعا گذاشته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید