شماره ٦٨٠: دليل راه کج از مستقيم مى داند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دليل راه کج از مستقيم مى داند
حکيم نبض صحيح از سقيم مى داند
چه حاجت است گشودن دهن به حرف سؤال
زبان اهل طلب را کريم مى داند
به چشم اهل کمال است طفل شش روزه
اگر حکيم جهان را قديم مى داند
ز سير کوه چو ابر بهار بيخبرست
سبکسرى که جهان را مقيم ميداند
به دل مذکر حق باش ورنه طوطى هم
به حرف وصوت خدا را کريم مى داند
ز دور بلبل بيچاره جلوه اى ديده است
قماش لاله وگل را نسيم مى داند
مجو ز کج قلمان زينهار راست روى
که مار جنبش خود مستقيم مى داند
ز دوزخ است چه پروا ستاره سوخته را
سمندر آتش سوزان نعيم مى داند
ز پرفشانى پروانه غافل است آن کس
که اضطراب چراغ از نسيم مى داند
گناه نيست در اظهاردردعاشق را
مريض جمله جهان را حکيم مى داند
به لن ترانى ار طور برنمى گردد
زبان برق تجلى کليم مى داند
ز گفتگوى ملامتگران چه غم دارد
دلى که حرف خنک را نسيم مى داند
چرا به راه خدا حبه اى نمى بخشد
اگر بخيل خدا را کريم مى داند
ز سفله جودنکردن کمال احسان است
غيور قدر سپهر لئيم مى داند
ز راه درد توان يافت دردمندان را
پدر نمرده چه قدر يتيم مى داند
کسى که ديد خدا را به ديده عظمت
گناه اندک خود را عظيم مى داند
زخجلت آب شوم چون به خاطر گذرد
که کرده هاى مرا آن عليم مى داند
قدم ز گوشه خلوت نمى نهد بيرون
کسى که صحبت مردم عقيم مى داند
به تير کرده کمان را غلط ز کج بينى
کسى که وضع مرا مستقيم مى داند
ز چشم زخم حوادث نمى توان شد امن
اميد را دل آگاه بيم مى داند
به فکر صائب من ديگران اگر نرسند
خوشم که صاحب طبع سليم مى داند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید