شماره ٦٧٣: به زير چرخ دل شادمان نمى باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به زير چرخ دل شادمان نمى باشد
گل شکفته درين بوستان نمى باشد
خروش سيل حوادث بلند مى گويد
که خواب امن درين خاکدان نمى باشد
مخور ز ساده دليها فريب صبح نشاط
که هيچ مغز درين استخوان نمى باشد
به هرکه مى نگرم همچو غنچه دلتنگ است
مگر نسيم درين گلستان نمى باشد
دليل رفتن دلهاست آه درد آلود
غبار بى خبر کاروان نمى باشد
دلى که نيست خراشى در اوزمين گيرست
زرى که سکه ندارد روان نمى باشد
به طاقت دل آزرده اعتماد مکن
که تيره آه به حکم کمان نمى باشد
کناره کردن از افتادگان مروت نيست
کسى به سايه خود سرگردان نمى باشد
مکن کناره ز عاشق که زود چيده شود
گلى که در نظر باغبان نمى باشد
به يک قرار بود آب چون گهر گردد
بهار زنده دلان را خزان نمى باشد
به گنجهاى گهر ماه مصر ارزان است
به هربها که بودمى گران نمى باشد
قدم زميکده بيرون منه که جزخط جام
خط مسلميى در جهان نمى باشد
گرانترست به ديوان حشر ميزانش
به هر که سنگ ملامت گران نمى باشد
به چشم زنده دلان خوشترست خلوت گور
زخانه اى که در او ميهمان نمى باشد
شکسته رنگى ما نامه اى است واکرده
چه شد که شکوه ما را زبان نمى باشد
هزار بلبل اگر در چمن شود پيدا
يکى چو صائب آتش زبان نمى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید