شماره ٦٦٣: مرا اميد نشاط از سپهر چون باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا اميد نشاط از سپهر چون باشد
که ماه عيد در او نعل واژگون باشد
چه خون که در دل نظارگى کند نگهش
بياض نرگس چشمى که لاله گون باشد
عرق ز روى تو بى اختيار مى ريزد
در آفتاب قيامت ستاره چون باشد
زبان عقل در اوصاف عشق کوتاه است
که صبحدم علم شمع سرنگون باشد
چنان که تنگى دلها به فراخور عقل
گشاد سينه به اندازه جنون باشد
فريب ساحل ازين بحر بيکنار مخور
که هر سفينه در او نعل واژگون باشد
چرا چولاله کنم شکوه تنک ظرفى
مرا که داغ درون زينت برون باشد
ز سنگ لاله دلمرده خيمه بيرون زد
چراغ زنده دلان زير خاک چون باشد
فغان که ديده رهبرشناس نيست ترا
وگرنه ذره به خورشيد رهنمون باشد
کجا زناله صائب دلت به درد آيد؟
وگرنه که گوش به آواز ارغنون باشد
غنيمت است که غمخانه جهان صائب
غمى نداشت که از صبر ما فزون باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید