شماره ٦٤٦: زخنده دل به لعب لعل يار مفتون شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زخنده دل به لعب لعل يار مفتون شد
کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم
مرا کليد در بسته نعل وارون شد
نرفت از دل من خارخار عشق برون
غبار هستى من گردباد هامون شد
ز چوب نرمى من مهربان شدند اغيار
اگر زعشق دد ودام رام مجنون شد
ازان محيط گرامى همين خبر دارم
که همچو موج عنانم ز دست بيرون شد
ز نيش چاشنى جوى شهد مى يابد
ز خارخار محبت دلى که پر خون شد
ازان زمان که مرا عشق زير بال آورد
اگر به جغد فکندم نظر همايون شد
به هرزمين که کنى سايه سرسرى مگذر
که از فشردن پا سرو باغ موزون شد
نماند گوهر ناسفته در محيط فلک
ز بس که از دل من آه سوى گردون شد
ميار سرزگريبان خم برون صائب
که علم حکمت ازوکشف بر فلاطون شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید