شماره ٦٤٠: ز باده چهره ساقى جهان ديگر شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز باده چهره ساقى جهان ديگر شد
زقطره هاى عرق گلستان ديگر شد
نظر ز روى عرقناک او دهم چون آب
که قطره قطره مرا ديده بان ديگر شد
ز سايه اى که به رويش فکند حلقه زلف
براى بوسه گرفتن دهان ديگر شد
تنم ز سنگ ملامت کبود شد هرجا
من فلک زده را آسمان ديگر شد
فغان که قامت خم گشته از نگون بختى
براى تير حوادث کمان ديگر شد
ز بى بضاعتى خويشتن به اين شادم
که راهزن به رهم کاروان ديگر شد
به من عداوت دشمن چه مى تواند کرد
که گرگ در رمه من شبان ديگر شد
به گرد من چه خيال است برق وباد رسد
که دست رفته ز کارم عنان ديگر شد
مرا به راه تو هر سختيى که پيش آمد
دليل ديگر وسنگ نشان ديگر شد
به آشيان ز قفس بازگشت نيست مرا
که خار خار مرا آشيان ديگر شد
چه لازم است برآيم ز خويشتن صائب
مرا که هر کف خاکى جهان ديگر شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید