شماره ٦٢٥: ز جلوه تو دل آسمان فرو ريزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز جلوه تو دل آسمان فرو ريزد
گل ستاره چو برگ خزان فرو ريزد
حلال باد بر آن شاخ گل خودآرايى
که نقد خود به سر باغبان فرو ريزد
مجوى اختر سعد از فلک که هيهات است
که ارزان از کف اين سخت جان فرو ريزد
به آب تيغ اجل شسته باد رخسارى
که آبرو به در اين خسان فرو ريزد
محيط در شکن ناودان چه جلوه کند؟
کدام شکوه مرا از زبان فرو ريزد؟
چنين که فاصله در کاروان هستى نيست
مگر چنين گهر از ريسمان فرو ريزد
دل فسرده نگيرد به خويش داغ جنون
تنور سرد چو گرديد، نان فرو ريزد
خبر نکرده به بالين من قدم مگذار
مباد مغز من از استخوان فرو ريزد
خمار کم کشد آن ميکشى که چون صائب
شراب صاف به دردى کشان فرو ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید