شماره ٦٢٤: لبت ز خنده دندان نما گهر ريزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
لبت ز خنده دندان نما گهر ريزد
تبسم تو در آب گهر شکر ريزد
اگر ز سوز دل خود حکايتى گويم
ز چشم شعله، روان گريه شرر ريزد
نظر ز سوزن مژگان يار مى دوزم
به چشم آبله ام چند نيشتر ريزد؟
اگر فتد به غلط راه بر گلستانت
ز شاخ گل به سرت عندليب زر ريزد
مرا به خلوت شرم و حجاب او مبريد
به جوى شير چه لازم کسى شکر ريزد؟
صدف نيم که دهن واکنم به ابر بهار
به جاى قطره اگر بر لبم گهر ريزد
ستم به قدر هنر مى کشند اهل هنر
به شاخ، سنگ به اندازه ثمر ريزد
به روى بحر توکل نه آن سبکسيرم
که شيشه در ره من موجه خطر ريزد
دم مسيح و لب خضر خاک مى بوسند
چو زلف جوهر تيغ تو تا کمر ريزد
چنان به درد بگريم ز کاوش مژه اش
که خون مرگ ز مژگان نيشتر ريزد
نظر ز چهره شيرين يار مى پوشد
به روى آينه تا کى کسى گهر ريزد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید