شماره ٦٢١: به گريه کى ز دل من غبار مى خيزد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به گريه کى ز دل من غبار مى خيزد؟
به آب چشم چه گل از مزار مى خيزد؟
کند چه نشو و نما نخل ما در آن گلشن
که العطش ز لب جويبار مى خيزد
کسى که همچو صدف دامن از جهان چيند
ز دامنش گهر شاهوار مى خيزد
چو صبح هرکه دل از مهر صيقلى کرده است
ز سينه اش نفس بى غبار مى خيزد
ز تيغها که شکسته است آه در جگرم
نفس ز سينه من زخمدار مى خيزد
علم شود به طراوت کسى که چون نرگس
ز خواب ناز به روى بهار مى خيزد
ز آتشى که مرا در دل است همچو سپند
هزار ناله بى اختيار مى خيزد
شکايت از ستم عشق اختيارى نيست
به تازيانه آتش شرار مى خيزد
سپهر شربت بيمار من کند شيرين
به شيره اى که ز دندان مار مى خيزد
سپند آتش حسن ترا شمارى نيست
اگر يکى بنشيند هزار مى خيزد
اگر به سوختگان گرم برخورى چه شود؟
نه شعله نيز به تعظيم خار مى خيزد؟
نشان همت والاست وحشت از دو جهان
که اين پلنگ ازين کوهسار مى خيزد
که چشم کرد دل داغدار صائب را؟
که دود تلخى ازين لاله زار مى خيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید