شماره ٦١١: نگه ز ديدن رخسار يار مى سوزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نگه ز ديدن رخسار يار مى سوزد
نسيم صبح درين لاله زار مى سوزد
چو شمع سبز درين باغ هرکجا سروى است
ز رشک قامت آن گلعذار مى سوزد
شهيد لاله رخان را به جاى شمع و چراغ
سپند شب همه شب بر مزار مى سوزد
مشو به سنگدلى از سرشک من ايمن
که آب در گهر آبدار مى سوزد
ستاره سوخته را سازگار نيست وصال
دماغ لاله ز بوى بهار مى سوزد
مرا به طالع پروانه رشک مى آيد
که بى حجاب در آغوش يار مى سوزد
هزار بار فزون ماه بدر گشت و هلال
چراغ ماست که بر يک قرار مى سوزد
به مغز آبله پايان چه کار خواهد کرد
رهى که دست و عنان سوار مى سوزد
به سوز عاريتى تن نمى دهد جوهر
ز آتش جگر خود چنار مى سوزد
چه صرفه مى برد از پاک طينتان دوزخ؟
ز بوته کى زر کامل عيار مى سوزد؟
فسرده اى که در اينجا به داغ عشق نسوخت
در آفتاب قيامت دوبار مى سوزد
چراغ ديده بلبل درين چمن صائب
ز رشک شبنم شب زنده دار مى سوزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید