شماره ٦٠٢: چو تيغ او به جبين چين جوهر اندازد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چو تيغ او به جبين چين جوهر اندازد
به نيم چشم زدن قحطى سر اندازد
خوش آن که گربه سرش تيغ همچو موج زنند
حباب وار کلاه از طرب براندازد
ز بس که تشنه سرگشتگى است کشتى من
هميشه در دل گرداب لنگر اندازد
مرا مسوز که خواهى کباب شد اى چرخ
سپند شوخ من آتش به مجمر اندازد
نماند آينه اى بى غبار در عالم
غبار خاطر من پرده گر بر اندازد
چو شير گير شود مى پرست، جا دارد
اگر به دختر رز مهر مادر اندازد
لب پياله شود غنچه از نهايت شوق
اگر دهان تو عکسى به ساغر اندازد
بغير خامه گوهرفشان من صائب
که ديده مرغ ز منقار گوهر اندازد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید