شماره ٥٩٩: نه پشت پاى بر انديشه مى توانم زد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نه پشت پاى بر انديشه مى توانم زد
نه اين درخت غم از ريشه مى توانم زد
به خصم گل زدن از دست من نمى آيد
وگرنه بر سر خود تيشه مى توانم زد
خوشم به زندگى تلخ همچو مي، ورنه
برون چو رنگ ازين شيشه مى توانم زد
چه نسبت است به ميراب جوى شير مرا؟
به تيشه من رگ انديشه مى توانم زد
ز چشم شير مکافات نيستم ايمن
وگرنه برق بر اين بيشه مى توانم زد
ازان ز خنده نيايد لبم بهم چون جام
که بوسه بر دهن شيشه مى توانم زد
اگر ز طعنه عاجزکشى نينديشم
به قلب چرخ جفاپيشه مى توانم زد
نديده است جگرگاه بيستون در خواب
گلى که من به سر تيشه مى توانم زد
خوش است پيش فتادن ز همرهان صائب
وگرنه گام به انديشه مى توانم زد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید