شماره ٥٦٧: همين نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
همين نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد
که ذره ذره خاک مرا سويدا کرد
اميد هست کند رحم بر غريبى ما
همان که قطره ما را جدا ز دريا کرد
ز ذره ذره کشد ناز مهر عالمتاب
نظر کسى که به آن حسن عالم آرا کرد
چو نقش پاي، زمين گير بود ديده من
مرا بلند نظر آن بلند بالا کرد
کسى که راه به تنگ دهان جانان برد
در آفتاب قيامت ستاره پيدا کرد
نرفت زنگ غم از دل به باده، حيرانم
که در چه ساعت سنگين مرا به دل جا کرد
همان به دامن او ريخت ز انفعال سؤال
به ابر قطره چندى که بحر اعطا کرد
ز پيروان شريعت درين سراى سپنج
دو شش زد آن که به اثناعشر تولا کرد
نمى شود نکشند انتقام، عشق غيور
ز سرکشى مه مصر آنچه با زليخا کرد
به آفتاب جهانتاب مى رسد صائب
چو شبنم آن که دل خويش را مصفا کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید