شماره ٥٣٥: ز خود گسسته چه پرواى آن و اين دارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خود گسسته چه پرواى آن و اين دارد؟
به خود رسيده چه حاجت به همنشين دارد؟
ز آسياى فلک بار برده ام بيرون
مرا چگونه تواند فلک غمين دارد؟
اميد هست به پروانه نجات رسد
چو شمع هرکه نفسهاى آتشين دارد
عجب که بر دل مجروح ما گذارى دست
که آستين تو از زلف بيش چين دارد
ازان زمان که مرا بر گرفته اى از خاک
هنوز سايه من ناز بر زمين دارد
به خرمنى نرسد برق فتنه را آسيب
که حصن عافيت از دست خوشه چين دارد
ز نوش قسمت زنبور نيست غير از نيش
ازين چه سود که صد خانه انگبين دارد؟
براى پاکى دامان ما بهار از گل
هزار پنجه خونين در آستين دارد
به آب خضر کند تلخ زندگانى را
ز خط عقيق تو زهرى که در نگين دارد
ز شرم عارض او آفتاب عالمتاب
به هر طرف که رود چشم بر زمين دارد
تمنعى که به فقر از غنا رسد اين است
که شرم فقر دلش را ز غم حزين دارد
به خوردن جگرش در لباس، دندانى است
گهر به ظاهر اگر رشته را سمين دارد
يکى است نقش چپ و راست در نگين صائب
کجا خبر دل حيران ز کفر و دين دارد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید