شماره ٥٢٥: که مى تواند ازان چشم چشم بردارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
که مى تواند ازان چشم چشم بردارد؟
که ريشه از صف مژگان به هر جگر دارد
مرا کشيده به زنجير نازک اندامى
که پيچ و تاب سر زلف در کمر دارد
ز بس که محو شدم در نظاره قاتل
نشد که زخم من از تيغ آب بر دارد
ز برق و باد قدم وام کن به سير چمن
که نوبهار ز هر برگ بال و پر دارد
ز کام هر دو جهان آستين فشان گذرد
دل رميده ما تا چه در نظر دارد
ز سست عزمى خود ما به خضر محتاجيم
و گرنه سيل چه حاجت به راهبر دارد
مشو به تافتن رو، ز خصم کجرو امن
هدف ز پشت کمان بيشتر خطر دارد
خطر ز راهزنان کمترست پيرو را
که پيش روى خود از رهنما سپر دارد
مکن ز بستگى کار خويش شکوه که نى
به قدر بند درين بوستان شکر دارد
مگر فتد به غلط سيل را به اينجا راه
وگرنه کيست که ما را ز خاک بردارد
رسيد سرو ز بى حاصلى به آزادى
کدام نخل برومند اين ثمر دارد؟
ز قرب سيمبران کاهش است قسمت ما
که در گداز بود رشته تا گهر دارد
درآ به عالم آب از جهان هشيارى
که هر حباب در او عالم دگر دارد
از شب دگران راست يک سحر صائب
ز آه سرد شب ما دو صد سحر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید