شماره ٥١١: جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد
که ديده پسته که از خود شکر برون آرد؟
فغان که طوق گلوگير عشق، قمرى را
امان نداد که از بيضه سر برون آرد
دل از عزيزى غربت نمى توان برداشت
ز گوهر آب محال است سر برون آرد
برون نمى رود از مجمر تو نکهت عود
ز محفل تو کسى چون خبر برون آرد؟
به روى سخت توان خرده از بخيل گرفت
که آهن از دل خارا شرر برون آرد
اگر ز کنج قناعت قدم برون ننهى
چو عنکبوت ترا رزق پر برون آرد
تو بيجگر کنى انديشه از اجل، ورنه
ز شوق راه فنا مور پر برون آرد
هزار ناخن تدبير غوطه زد در خون
که تا ز عقده زلف تو سر برون آرد
همان ز شوق دل خويش مى خورد صائب
اگر ز جيب گهر رشته سر برون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید