کجا حريص ملول از گزند مى گردد؟
که خاک در دهن حرص قند مى گردد
ازان نگاه تو چون تير مى خلد در دل
که گرد آن مژه هاى بلند مى گردد
به گرد آتش روى تو خال از شوخى
گمان برند که همچون سپند مى گردد
نواى خارج منصور از تهى مغزى است
صدا ز کاسه خالى بلند مى گردد
اثر در آن دل سنگين نمى کند صائب
به سنگ ناخن من گرچه بند مى گردد