شماره ٤٧٨: ز درد و داغ، دل تيره ديده ور گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز درد و داغ، دل تيره ديده ور گردد
زمين سوخته روشن به يک شرر گردد
چنان که مى شود آتش بلند از دامن
ز نامه شوق ملاقات بيشتر گردد
بود حلاوت عشاق در گرفتارى
ز بند، حوصله نى پر از شکر گردد
شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام
ز طوق فاختگان سرو ديده ور گردد
خط مسلمى آفت است گمنامى
سياه روز عقيقى که نامور گردد
ز دست دامن آوارگى مده زنهار
که تنگ دامن صحرا ز راهبر گردد
غريب نيست شود مشک، اشک خونينش
ز دور خط تو هر ديده اى که برگردد
به زير پاى کسى کز سر جهان خيزد
فلک چو سبزه خوابيده پى سپر گردد
حضور صافدلان زنگ مى برد از دل
که آب، سبز محال است در گهر گردد
عرق به دامنم از چهره پاک خواهد کرد
ز اشتياقم اگر يار باخبر گردد
مکن به ريختن خون ز چشم تر امساک
که خون مرده دلان خرج نيشتر گردد
دلم ز چين جبينش چو بيد مى لرزد
سفينه مضطرب از موجه خطر گردد
شود گشادگيش قفل بستگى صائب
ز هر درى که گدا نااميد برگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید