شماره ٤٧٥: ز درد و داغ دل تيره خوش جلا گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز درد و داغ دل تيره خوش جلا گردد
ز گلخن آينه تار باصفا گردد
يکى هزار کند شوق را جدايى اصل
که قطره سيل شود سوى بحر وا گردد
تو سعى کن که به سعادت رسيدگان پيوند
که استخوان به هما چون رسد هما گردد
به خاکبوس حريمش برهنه مى آيند
کسى که چون حرم کعبه يک قبا گردد
به راست خانگى خويش اعتماد مکن
که تير راست بسى از هدف خطا گردد
به احتياط قدم مى نهند بينايان
به واديى که در او کور بى عصا گردد
به چاره ساز ز بيچارگى توان پيوست
اميدهاست به دردى که بى دوا گردد
به آتش است سزاوار چهره سختى
که سنگ کاسه دريوزه گدا گردد
چو سرو هرکه به آزادگى قناعت کرد
ز برگريز محال است بينوا گردد
اگر به خاک نريزى تو آبروى طمع
به مدعاى تو اين هفت آسيا گردد
به وصل کعبه رسد بى دليل و راهنما
مرا کسى که به بتخانه رهنما گردد
به زندگانى جاويد مى رسد چون خضر
دلى که آب ازان آتشين لقا گردد
ز شرم بى ثمرى پشت من دو تا شده است
اگرچه شاخ ز جوش ثمر دو تا گردد
رقيب را نتوان مهربان به احسان کرد
به طعمه کى سگ ديوانه آشنا گردد؟
ادا به صبح بناگوش مى توان کردن
صبوحيى که در ايام گل قضا گردد
نمى کند به شکر تلخ، کام خود صائب
چو طوطيان به سخن هرکه آشنا گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید