حسن آن روز که تشريف حيا مى پوشيد
عشق پيراهن يکرنگ وفا مى پوشيد
بال پروانه اگر پاس ادب را مى داشت
شمع پيراهن فانوس چرا مى پوشيد؟
ياد آن قرب که آن شعله بى پروايى
به صلاح من يکرنگ، قبا مى پوشيد
چه شد آن لطف که گر برگ گلى مى جنبيد
زلف دامن به چراغ دل ما مى پوشيد
اين زمان دست زد بوسه هر بوالهوس است
پشت دستى که رخ از رنگ حنا مى پوشيد
صائب امروز چو گل مست و گريبان چاک است
غنچه من که رخ از باد صبا مى پوشيد