عاشق آزرده و محزون و غمين مى بايد
صاحب گنج گهر تلخ جبين مى بايد
خيره چشمان هوس را ادبى در کارست
حسن بى قيد ترا چين به جبين مى بايد
همچو خورشيد به ذرات جهان گرم درآى
گر ترا روى زمين زير نگين مى بايد
خشم مارى است که سر کوفته مى بايد داشت
حرص مورى است که در زير زمين مى بايد
هيچ کس منکر تحت الحنک واعظ نيست
اينقدر هست که چسبانتر ازين مى بايد
پاک کن از سخن پوچ دهان را صائب
لقمه کام صدف در ثمين مى بايد