شماره ٤٣٧: هر طرف لاله رخى هست، نظر مى بايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
هر طرف لاله رخى هست، نظر مى بايد
داغ بر روى هم افتاده، جگر مى بايد
عشق بيباک مرا در رگ جان افکنده است
پيچ و تابى که در آن موى کمر مى بايد
ديدن لاله و گل آب بر آتش نزند
جگر سوخته اى را که شرر مى بايد
پيش دريا نکند تلخ دهن را به سؤال
هرکه را همچو صدف آب گهر مى بايد
عاشق آن است که بر لب بودش جان دايم
دامن راهنوردان به کمر مى بايد
از مروت نبود سنگ به منقار زدن
طوطيى را که به منقار شکر مى بايد
همت پير خرابات بلند افتاده است
چون سبو دست طلب در ته سر مى بايد
پنجه شير بود خار بيابان جنون
توشه راهرو عشق جگر مى بايد
تير کج را ز کمان دور شدن رسوايى است
پاى خوابيده ما را چه سفر مى بايد؟
عشق بيش از دهن خويش کند لقمه طلب
مور را حسن گلوسوز شکر مى بايد
معنى بکر به مشاطه ندارد حاجت
گوهرى را که يتيم است چه در مى بايد؟
اى که از غنچه لبان خنده تمنا دارى
همتى از دم گيراى سحر مى بايد
ساغر بحر ز ياد از دهن ساحل نيست
من دل سوخته را جام دگر مى بايد
نتوان خشک ازين مرحله چون برق گذشت
پاى پرآبله و ديده تر مى بايد
اختر شهرت گل اوج گرفت از شبنم
حسن را آينه دارى ز نظر مى بايد
بى تحمل نشود جوهر مردى ظاهر
دست اگر تيغ بود سينه سپر مى بايد
صائب از بخت سيه شکوه ز کوته نظرى است
نيل بر چهره ارباب هنر مى بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید