شماره ٤٣٤: دعوى عشق ز هر بوالهوسى مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دعوى عشق ز هر بوالهوسى مى آيد
دست بر سر زدن از هر مگسى مى آيد
اوست غواص که گوهر به آرد، ورنه
سير اين بحر ز هر خار و خسى مى آيد
از دل خسته من گر خبرى مى گيرى
برسان آينه را تا نفسى مى آيد
زاهد از صيد دل عام نشاطى دارد
عنکبوتى ز شکار مگسى مى آيد
چه شتاب است که ايام بهاران دارد
که ز هر غنچه صداى جرسى مى آيد
تند شد بوى دل سوخته مشتاقان
مى توان يافت که آتش نفسى مى آيد
اى سپند از لب خود مهر خموشى بردار
که عجب آتش فريادرسى مى آيد
چه بود عالم ايجاد، که صحراى جنون
از دل تنگ به چشمم قفسى مى آيد
صائب اين آن غزل حافظ شيراز که گفت
مژده اى دل که مسيحا نفسى مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید