دلبرى از خم گيسوى سخن مى آيد
بوى فيض از گل شب بوى سخن مى آيد
عقده دل که در او ناخن الماس شکست
فتحش از جنبش ابروى سخن مى آيد
پنجه در پنجه اعجاز مسيحا کردن
از سبکدستى بازوى سخن مى آيد
آستين بر رخ گلزار بهشت افشاند
نکهتى کز گل خودروى سخن مى آيد
عرق کلک سبکسير مرا پاک کنيد
که ز گلگشت سر کوى سخن مى آيد
صائب از دست منه کلک گهربارت را
اين نهالى است کز او بوى سخن مى آيد