شماره ٤٢٦: از لب خلق دم باد خزان مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
از لب خلق دم باد خزان مى آيد
بوى کافور ازين مرده دلان مى آيد
باده پاک گهر چشم مرا دريا کرد
کار سنگ يده از رطل گران مى آيد
دست بر خاطر آگاه ندارد شيطان
گرگ در گله ز تقصير شبان مى آيد
در کمانخانه ابروى بلند اقبالش
تير بى خواست در آغوش کمان مى آيد
مگر از رخنه دل روى ترا بينم سير
ورنه تنها چه ز چشم نگران مى آيد؟
گرچه پيري، مشو از حيله شيطان ايمن
بيشتر وقت سحر خواب گران مى آيد
کار ما را چه سرانجام تواند دادن؟
سخن ما که به کار دگران مى آيد
ناتوان باش که در ملک اجابت صائب
ناوک سست کمانان به نشان مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید