شماره ٤٠٣: چهره شوخ به يک رنگ مصور نشود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چهره شوخ به يک رنگ مصور نشود
عکس روى تو در آيينه مکرر نشود
چهره تا از عرق شرم و حيا سيراب است
حسن محتاج به پيرايه ديگر نشود
اثر صحبت روشن گهران اکسيرست
موم در بحر محال است که عنبر نشود
هر تنک مايه که گيرد سخن از مردم ياد
همچو طوطى خجل از حرف مکرر نشود
عمر را قامت خم باز ندارد ز شتاب
تير را بال و پر از بحر کمان تر نشود
مى رسد مزد خموشان ز نهانخانه غيب
دهن غنچه محال است که پر زر نشود
دل بيطاقت ما صبر ندارد، ورنه
موجه اى نيست درين بحر که لنگر نشود
رفتن و آمدن مردم آزاده يکى است
اين سپندى است که بار دل مجمر نشود
رهزن از راه محال است نهد پاى به راه
طينت کج قلمان راست به مسطر نشود
گره گوشه ابروى بخيلان به ازوست
چون گهر هرکه ز آبش دهنى تر نشود
به که برگرد دل خويش بگردد صائب
سفر کعبه کسى را که ميسر نشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید