شماره ٣٧١: مکن از بخت شکايت که وبالش مى بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مکن از بخت شکايت که وبالش مى بود
پاى طاوس اگر چون پر و بالش مى بود
چون ثمر دست به رعنايى اگر مى افشاند
لاف آزادگى از سرو حلالش مى بود
گر برون نامدى از پرده جمالش، عالم
کف خاکسترى از برق جلالش مى بود
مرگ مى شد به نظر دولت بيدار مرا
در قيامت اگر اميد وصالش مى بود
سالم از آتش سوزان چو سمندر مى رفت
مرغ اگر نامه من بر پر و بالش مى بود
اينقدر در دل خون گشته نمى گشت گره
بوسه گر رنگى ازان چهره آلش مى بود
مى شد انگشت نما چون مه نو صائب فکر
اگر آن موى ميان راه خيالش مى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید