شماره ٣٥٨: دست و دامن چه سزاوار عطاى تو بود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دست و دامن چه سزاوار عطاى تو بود؟
ظرف دريوزه کند هرکه گداى تو بود
بى نياز از زر و سيمند طلبکارانت
گنج زير قدم آبله پاى تو بود
خون کند در دل گلگونه حوران بهشت
خون هرکس که حناى کف پاى تو بود
گنج را گوشه ويرانى بلاگردانى است
ورنه دل لايق آن نيست که جاى تو بود
دامن دولت جاويد به دست آورده است
هرکه در سلسله زلف رساى تو بود
شبنمى سير نديده است گل روى ترا
واى بر بلبل اگر گل به صفاى تو بود
خضر از سبزه خوابيده گران خيزترست
آتش شوقى اگر در ته پاى تو بود
برق خار و خس تقصير هزاران سال است
يک دم گرم که مقرون رضاى تو بود
نرسد چاشنى خواب به شيرينى وصل
چه خيال است خيال تو به جاى تو بود؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید