جرم يوسف به چه تقريب عزيزان بخشند؟
بيگناهى گنهى نيست که آسان بخشند
نيست در طينت بيرحم تو چون بخشايش
کاش صبرى به من بى سر و سامان بخشند
مورم اما عوض گوشه بى توشه خويش
نپذيرم اگرم ملک سليمان بخشند
گل بى خار به خار سر ديوار رسد
چون زکات رخ او را به گلستان بخشند
آبرويى که بود چهره يوسف صدفش
حيف باشد که به گوهرنشناسان بخشند
نيست کار در و ديوار عناندارى سيل
کاش ديوانه ما را به بيابان بخشند
چه بهشتى است اگر آينه رويان صائب
تاب نظاره به چشم من حيران بخشند