شماره ٣١٠: نه همين اهل خرد آينه اسرارند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نه همين اهل خرد آينه اسرارند
که ز خود بيخبران نيز خبرها دارند
نقطه هايى که درين دايره فرد آمده اند
همه حيرت زده گردش اين پرگارند
بى گره شو که به يک چشم زدن مى گذرند
رشته ها از نظر سوزن، اگر هموارند
به ادب باش درين بزم که اين پست و بلند
همه در کار، پى رونق موسيقارند
قانعانى که فشردند به دل دندان را
خبر از چاشنى ميوه جنت دارند
آنچه از مايده فيض بر اين نه طبق است
رزق جمعى است که در پرده شب بيدارند
سالکانى که دل روشن از اينجا بردند
در ته خاک چو خورشيد همان سيارند
مى رسد زود به معراج فنا دست بدست
هرکه را خانه برانداختگان معمارند
پيش جمعى که رسيدند ز ساحل به محيط
کوهها کبک صفت جمله سبکرفتارند
نيست ممکن که تراوش کند از ما سخنى
در نهانخانه ما آينه ها ستارند
خاکسارى نه بنايى است که ويران گردد
سيلها عاجز کوتاهى اين ديوارند
سر درين معرکه بيقدرتر از دستارست
اين رفيقان سبکسر به غم دستارند
خوبرويان که ندارند رگ تندى خوى
مفت طفلان هوس همچو گل بى خارند
خودفروشان جهان راست غم رد و قبول
عارفان فارغ از اقرار و غم انکارند
من گرفتم چمن آرا ز چمن بيرون رفت
سر بسر شبنم اين باغ اولوالابصارند
صائب آنان که درين عهد سخن خرج کنند
دانه سوخته در شوره زمين مى کارند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید