شماره ٣٠٧: اهل معنى به سخن بلبل بستان خودند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
اهل معنى به سخن بلبل بستان خودند
به نظر آينه دار دل حيران خودند
پاى رغبت نگذارند به دامان بهشت
همه در سير گلستان ز گريبان خودند
جگر تشنه به سرچشمه حيوان نبرند
اين سکندرمنشان چشمه حيوان خودند
چشم چون لاله به لخت جگر خود دارند
ميزبان خود و مهمان سر خوان خودند
در ته توده خاکستر هستى چون برق
گرم روشنگرى آينه جان خودند
از خدا رنج خود و راحت مردم طلبند
مرهم زخم کسان، داغ نمايان خودند
به نسيم سخن سرد پريشان نشوند
همچو دستار سر صبح، پريشان خودند
عشوه خرمن گل را به جوى نستانند
غنچه خسبان رياضت گل دامان خودند
گاه در قبضه بسطند و گهى در کف قبض
دمبدم قفل و کليد در زندان خودند
چه عجب گر سخن تلخ به شکر گويند
که ز شيرين سخنيها شکرستان خودند
پرتو مهر به افسرده دلان ارزانى
خانمان سوختگان شمع شبستان خودند
فرصت ديدن عيب و هنر خلق کجاست؟
که به صد چشم، شب و روز نگهبان خودند
خاطر جمع ازين قوم طلب کن صائب
که پريشان شده فکر پريشان خودند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید