شماره ٢٣٩: پادشاهى نه به سيم و زر و گوهر باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
پادشاهى نه به سيم و زر و گوهر باشد
هر که را سد رمق هست سکندر باشد
هرکه چون بحر به تلخى گذراند ايام
ظاهر و باطن او عنبر و گوهر باشد
حرف سامان مزن اى خواجه که در کشور عشق
هرکه آهش به جگر نيست توانگر باشد
هيچ دردى بتر از عافيت دايم نيست
تلخى تازه به از قند مکرر باشد
زندگى بى جگر سوخته ظلم است، ارنه
جام تبخاله ما بر لب کوثر باشد
نى محال است که از بند خلاصى يابد
تا دلش در گرو صحبت شکر باشد
به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا
در ترازوى مکافات برابر باشد
مست نازى که دل وحشى ما کرده شکار
شاهبازش مى چون خون کبوتر باشد
پيش جمعى که ز منت دلشان سوخته است
تشنه لب مردن از اقبال سکندر باشد
صبر بر سوز دل و تشنه لبى کن صائب
که چو دل آب شود چشمه کوثر باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید